قاعده: مسلّمات عقلی و حسی معتبر در شرع
د.احمد ریسونی
برگردان: دفتر نمایندگی اتحادیه جهانی علمای مسلمان، شعبه ایران.
الف) قواعد مرتبط:
1. الشرع لا يَرِدُ بخلاف العقل = قاعدة أخص(احکام شرع خلاف عقل نیست)
2.لم يَرد الشرع إلا بما أوجبه العقل أو جَوَّزه = قاعدة أخص(شرع جز به آنچه عقل، واجب یا جایز دانسته است، حکم نمیکند)
3. ما يُعرف ببَدائه العقول وضروراتها لا يجوز أن يَرِدَ الشرع بخلافه = قاعدة لازمة(آنچه از بدیهیات و ضروریات عقلی محسوب میشود، جایز نیست احکام شرع برخلاف آن باشد.)
4.موافقة صحيح المنقول لصريح المعقول = قاعدة أخص) موافقت منقول صحیح با معقول صریح و آشکار)
5.الشرع قد يرد بما لا يقتضيه العقل, إذا كان العقل لا يحيله = قاعدة أخص(گاهی حکم شرعی بر خلاف اقتضای عقل است واین زمانی است که برای عقل قابل درک نباشد)
6.الشرع مسموع فيما لا يمنع منه العقل = قاعدة لازمة(حکم شرعی تا زمانی که عقل از آن منع نکند، پذیرفتنی است)
7.لا تكليف بما لا يطاق = قاعدة مطابقة( تکلیف در حد توان است)
8.أدلة العقل تخصص العموم = قاعدة متفرعة)دلایل عقلی مخصص عموم اند)
9.يجوز التخصيص بالحس = قاعدة متفرعة(تخصیص با حس جایز است)
ب)شرح قاعده:
منظور از مسلمات: حقایق و یافتههای قطعی مورد اتفاق بین عقلا است که موردپذیرش و درک همگی است و بر اساس آن عمل میشود و ممکن است باعقل، یا حس و یا با هردوی آنها شناخته شوند و از راه بدیهیات عقل دستهجمعی بشر و تجربههای مکرر و عادتهای عرفی یکنواخت، شکل میگیرد.
مقصود از حس: همهی حواس بشری بکار رفته در درک و توصیف و احساسهای مادی مانند حواس ظاهری معروف به نام حواس پنجگانه (شنیدن، دیدم، لمس، بویایی، چشایی) است.
اما عقل، منظور از آن: ملکه فکر و بینش معنوی است که صاحب آن را از تشخیص و درک و دستیابی به حقیقت و دانستههایی برخوردار میسازد که تنها با حواس پنجگانه قابلدرک و فهم نیست.
پیداست که بیشتر آنچه در دل مردم جای میگیرد و احکام و ارزیابی که از آنها صادر میشود در ترکیب آن عقل و حس همزمان مشارکت دارند بهگونهای که هیچیک جدای از دیگری نیست. بیشتر آنچه در توصیف مسائلی عقلی اظهار میشود در سنجش و تائید آنها، حس هم اثر زیادی دارد اما به اعتبار کارکرد ترکیبی و استنتاجی که بر عهده عقل نظری است به آن نسبت داده میشود مثال آشکار برای آن، درک وجود خداوند سبحان است که ثمره مشترک – درآنواحد- برای ادراکهای حسی و استنتاج های عقلی است اما معمولاً بهعنوان مسئلهای عقلی جای میگیرد. بااینکه مسلمات عقلی موردنظر در اینجا که بنا به گرایش و منبع و مذاهب فکری مردم است دیدگاه و ارزیابی و انتخابهای فکری در آن وارد نمیشود ازجمله آنچه به عقلانیت و پیروان آن به عقلانیها توصیف میشود در اختلافنظر است. همانگونه که در آن، احکام ذاتی برگرفته از احساسات و عواطف که با توجه به شرایط و سلیقه و خلقوخوی میان مردم مختلف و متفاوت است راه پیدا نمیکند.
(لا حکم الا لله) در مبنای سوم از این مبانی بدان معناست که احکام ضروری به بندگان ازلحاظ شرعی لازم بوده و جز از جانب خداوند متعال یا با اجازه و راهنمایی از او نخواهد بود به این معنا که عقل جداگانه نمیتواند احکام شرعی را یکجانبه قرار وضع کند، این همان معنای گفته "لا حكم للعقل في الشرعيات" است؛ بنابراین حداکثر اختیارات عقل در تشریع: اجتهاد در فهم احکام شرع و استنباط از أدله و راهنمایی و استخراج بر مبنای اصول و قواعد آن است به این دلیل؛ احکام شرعی همچنان اجتهادی باقی میماند و حجیت و درستی و پایبندی آنها به میزان وابستگی و مطابقت آنها با أدله شرعی است، بر این اساس امام مالک در گفته معروفش چنین بیان داشته که: «جز رسول خدا صلیالله علیه و سلم سخن هرکسی قابلپذیرش و رد است» آنچه ما درباره آن سخن میگوییم به دیدگاه و اجتهاد و نظر و ترجیح عقلی مربوط نیست که مختص به صاحب آن و ارزیابیهای ظنی و انتخابهای ذاتی نسبی باشد؛ بلکه در ارتباط با آنچه مردم باعقل و درک یا با حس و تجربه بپذیرند که بعضی از علماء آن را «بدائه العقول» مینامند؛ بنابراین علماء تأکید کردند که آنچه بدائه العقول و ضرورتهای آن- مانند توحید و شکر نعمت و زشتی ظلم- شناخته میشود جایز نیست که شرع برخلاف آن حکم دهد و آنچه از استنباط یا استدلالی عقل شکل یافته مانعی در حکم برخلاف آن نخواهد بود.(1) همانطور که در بیان دیگری از قاعده آمده که: آنچه درباره بدائه العقول و ضرورتهای آن آمده جایز نیست که شرع برخلاف آن حکم دهد، اما هنگامیکه برخی از محاسبات و آراء و استنتاج ها و استدلالهای عقلی برخلاف شرع مواجه میشویم بدین معناست که اشتباه یا خللی در آن است که – در این هنگام- در مخالف با شرع معتبر نیست و{ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ}«این سخنی است که تنها بر زبان میرانند» [التوبة — 30]؛ پس شرع میتواند به مسائلی حکم دهد که قابلدرک و فهم عقل و اجتهاد و استدلال مورد اقتضای آن نیست اما هرگز برخلاف بدیهیات یا مسلمات ضروری حس و عقل، حکم نداده؛ بلکه در تائید و عمل بهموجب آن خواهد آمد.
قاعده «الأخذ بالمسلمات العقلية والحسية» بدان معناست که چنین مسلمات قطعی – با منبع عقلی و حسی- مورد اعتماد شرع است؛ پس به آن عمل و بر اساس آن پایهریزی و برپایه آن داوری میشوند و مخالفت با آنها پذیرفتهشده نیست؛ پس هر آنچه را که مسلمات قطعی بدیهی در برگیرد به اثبات برسد موردپذیرش و مورد اعتماد شرع است و هر آنچه را که غیرممکن و نایافت ظاهر شود باطل و مردود است و بیان آن، یا نسبت دادن به شرع، جایز نیست و اگر سرمنشأش آن باشد درست نیست و در راستای عمل به این مبنا جمهور علماء – بهویژه اصولیون- قائل به اختصاص بهموجب عقل و حس در مسائل عمومی شرعی هستند که در ظاهر با حقیقتهای عقلی یا حسی قطعی مخالف است.
بنابراین اختصاص به حس: چنانچه در فرموده خداوند متعال در بادهای فرستادهشده بر قوم عاد آمده: {تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ }[الأحقاف — 25], بدین معنا با حس- مشاهده- آنچه را در آن نابودی نیست مانند آسمان، درک و فهم میکنیم (2).
اما اختصاص به عقل: چنانچه در فرموده خداوند متعال آمده: {اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ} [الرعد — 16 + الزمر — 62] پس ما باعقل ضرورتی را درک میکنیم که او-خداوند متعال- آفریدگار برای خود نیست...
ج- دلایل قاعده:
آنچه در آن تردید و خلافی نیست ایمان به خداوند متعال و به پیامبران و کتابهایشان بر پایه دلایل عقلی و آیات حسی، یعنی؛ قاعده ” الأخذ بالمسلمات العقلية والحسية ”است؛ پس حجت خداوند سبحان و حجت پیامبرانش عليهم الصلاة والسلام بر بندگان، باقدرت این بدیهیات قطعی ثابت است که عقل و حس به اقتضای آن میباشند؛ بنابراین دیگرکسی در انکار یا مقابله و حتی شک به آنها معذور نیست.
اندکی پیش قاعده “الشريعة مبنية على الفطرة” (برمبنای فطرت بودن شریعت)را بررسی نمودیم که پایبندی و عزم به حقیقتهای مورد یقین در عقول عاقلان و حواس آنها از فطرت است. ابن عاشور میگوید: نتیجهگیری مسببات از اسباب آنها و نتایج و از مقدمه آنها، فطرت عقلی است و به قطعی آنچه از اشیاء میبینیم حقیقتهای ثابتی در همان مسئله فطرت عقلی است (3).
بنابراین هرگز چنین تصور نمیشود و شریعت که در اصل آن بر اساس فطرت و دلایل عقلی و حسی است میتواند برخلاف یا رد آن باشد؛ زیرا چنانچه اتفاق بیافتد باطل کننده اصل و اساس آن است که درهرحال، ممکن و جایز نیست؛ بنابراین «اجماع اهل شرائع بر جایز نبودن رد شرع، در آنچه است که عقل جایز میشمارد»(4) «زیرا شرع و عقل دلایلی از جانب خداوند میباشند و دلایل خداوندی در تائید و نه در ابطال و رد یکدیگر هستند»(5).
این همان دلیل کلی چنین قاعدهای است که در ذیل برخی از جلوهها و مثالهای آن بیان میشود.
1- فرموده خداوند متعال:{وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}«و خدا شمارا از بطن مادران بیرون آورد درحالیکه هیچ نمیدانستید و به شما گوش و چشم و قلب اعطا کرد تا مگر (دانا شوید و) شکر (این نعمتها) بهجای آرید. آیا در مرغان هوا نمینگرند که در جوّ آسمان مسخّرند و بهجز خدا کسی نگهبان آنها نیست؟! در این امر برای اهل ایمان نشانههایی (از قدرت حق) پدیدار است.» [سوره النحل — 78, 79[
خداوند متعال بندگانش- کسانی که به دنیا میآورند و چیزی نمیدانند- یادآوری میکند و بر آنان منت مینهد که ابزارهای علم و فهم را به آنها ارزانی داشته که حواس و عقل (گوش و چشم و دل) است سپس آنها را همراه با ابزارهای ارزانی داشته، برای نگرش درآیات و رسیدن به ایمان به او و یا ایمان بیشتر و شکر او، رهنمون میسازد.
2- پلههای علم و ایمان و هدایت با بهکارگیری این ابزار و استفاده از آنها می شکل میگیرد اما پرتگاه جهل و کفر و گمراهی از تعطیل و عدم پیروی مقتضیات آن خواهد آمد و دلیل دیگری بر وجوب انجام و تحریم تعطیل آن است.
خداوند متعال میفرماید: {وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}«و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دلهایی است بیادراک و معرفت و دیدههایی بینور و بصیرت و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایانید بلکه بسی گمراهترند، آنها همان مردمی هستند که غافلاند.» [سوره الأعراف — 179{.
3- ایمان به خداوند متعال و همچنین معجزات پیامبران و رسالت راستین آنها، همگی ثابتکننده و محقق کننده مقاصد آن بر اساس ضرورتهای حسی و عقلی است. پس ایمان به خداوند متعال از گونههای شگفت و اعجاز ثابتشده در هستی و قوانین آن است و ایمان به پیامبران از راه اعجاز برخلاف آن است که خرق قوانین و سنتهای هستی بهوسیله صاحب دعوت و رسالت صورت میپذیرد.
در هر دو حالت ضرورت و ناخودآگاهی حس و عقل، منبع درک و فهم گونههای اعجاز است چه اعجاز بهصورت عادی و همیشگی یا اعجاز استثنایی برخلاف همیشگی باشد.
4- اگر مسلمات حسی و عقلی پایگاه بزرگ و مستند قویتر برای اثبات توحید و باطل کردن شرک و اثبات پیامبریهای راستین و ابطال پیامبریهای دروغین است؛ بنابراین بهطریقاولی و شایستهتر میتوان در بخشهای علمی تشریع به آنها اعتماد کرد.
سنتهای خداوند در آفرینش بنا بر میزان درک عقل و حس مردم و تجربه و عادتهای پیوسته آنها است که بر اساس آن احکام شرعی بیشماری را میتوان پایهریزی کرد و شریعت بهطورکلی مبتنی بر آن و در جهت رعایت آن است.
این همان چیزی است که شاطبی بابیان این جمله میگوید: درآمدهای جاری (6) برای در نظر گرفتن شرع لازم است خواه در اصل آن مشروع باشد و یا نامشروع، یعنی اینکه با دلیلی – امر یا نهی یا اجازه- مقررشده باشد یا خیر؛ اما آنچه را که با دلیل مقررشده باشد مسئله آن آشکار است و اما تکلیف جز با غیر آن انجامشدنی نیست؛ پس عادت این است که عقوبت مانع خواهد بود همانند فرموده خداوند متعال است که: {وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ} [البقرة — 179] پس چنانچه عادت، شرع به شمار آید قصاص قطعی و شرعی نمیشد وگرنه شرع فایدهای نداشت که بنا به فرموده خداوند مردود است: {وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ} [البقرة — 179] همانطور که بذر سبب رویش گیاه و نکاح سبب نسل و تجارت معمولاً سبب رشد مال میگردد، چنانچه خداوند میفرماید: {وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ}«و از خدا آنچه مقدّر فرموده بخواهید.» [البقرة — 187] {وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ}«و از فضل و کرم خدا (روزی) طلبید» [الجمعة — 10] {لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ} «بر شما گناهی نیست که [در ایام حج] از پروردگارتان [بهوسیله تجارت و دادوستد] فضل و روزی و منافع مادی بطلبید»[البقرة — 198] و مانند آنکه بر وجود مسببات همیشه دلالت بر اسباب آن دارد (7).
د- تطبیقهای قاعده:
1- هیچ شرعی حق ندارد که بایستههای عقلی مانند شکر نعمت و عدل و انصاف و ادای امانت و مانند آن را ممنوع گرداند، یا محرمات آن چون محرمات عقلی مانند ظلم و دروغ و کفر نعمت و جنایت را اجازه دهد. ابو الخطاب در التمهید میگوید: و عموم اهل علم از فقهاء و متکلمین و عموم فلاسفه بر این راستا هستند. گفتم: و آمدی پیرامون اهل کتاب چنین گفته است (8).
این بدان معناست که هر آنچه از شرع قابلدرک و فهم باشد و یا از احکام و معانی قطعاً مخالف با چنین مسلمات عقلی متفق نظر به آن منسوب شود باطل است و هیچ رابطهای با شرع ندارد، همانطور که ابن قیم میگوید: «هر مسئلهای که از عدل به ستم و از رحمت به ضد آن و از مصلحت به فساد و از خرد به بیهودگی بيرون رود از شریعت نبوده هرچند که با تأویل وارد آن شده باشد»(9).
2- در معنای (فطرت) یادشده در فرموده پیامبر صلیالله علیه و سلم: { كل مولود يولد على الفطرة [10]}، علماء گفتههای مختلفی دارند که معروفترین آنها به معناى اسلام بودن فطرت است. به این معنا که انسان از بدو تولد مسلمانی موحد به دنیا میآید اما پس آنکسی با یهودی یا مسیحی یا مجوسی کردن، او را از اسلام خارج میکند. حافظ بن عبدالبر این گفته را با فرمودههای دیگر در این موضوع ارائه مینماید و سپس بهصورت قطعی نادرست و آن را نفی میکند زیرا در تناقض با مسائل بدیهی عقل و حس است بهگونهای که کودک در بدو تولد و پسازآن را مشاهده میکنیم اما هیچگونه صفاتی از مؤمن یا مسلمان بودن در آنها نمیبینیم. ابن عمر گفت: غیرممکن است که فطرت ذکرشده در فرموده پیامبر صلیالله علیه و سلم: { كل مولود يولد على الفطرة {اسلام باشد؛ زیرا اسلام و ایمان باید به زبان گفته و در دل باور و با اعضاء به آنها عمل شود و چنین چیزی را در کودک نمیتوان یافت و هر عاقلی آن را میداند (11) و دیدگاه کسانی را پذیرفت که قائل به "سلامت و پایداری" برای معنای فطرت میباشند. ابن عمر گفت: این درستترین گفته در معنای فطرت است که انسان بر آن متولد میشود زیرا فطرت همان سلامت و پایداری است (12) و بر زبان پیروان این دیدگاه غیرممکن بودن فهم نخستین، برای معنای فطرت را تأکید میکند که چنین گفتهاند: عاقلانه نیست که نوزاد در هنگام تولد کفر یا ایمان را درک کند؛ زیرا خداوند آنها را از حالتی بیرون آورده که هیچ درک و فهمی درباره آن ندارند خداوند میفرماید:{والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لا تعلمون شيئا}[النحل — 78], «و خدا شمارا از بطن مادران بیرون آورد درحالیکه هیچ نمیدانستید و به شما گوش و چشم و قلب اعطا کرد تا مگر (دانا شوید و) شکر (این نعمتها) بهجای آرید.» پس کسی که چیزی نمیداند غیرممکن است که کفر یا ایمان یا شناخت و انکار به او نسبت داد (13).
3- شماری از فقهاء اظهار داشتند که یكی از شرطهای پذیرش دادخواست این است كه ثبوت آن براي شاكی محتمل باشد بنابراین دادخواستی که ازلحاظ عقلی یا معمولی باطل است غیرممکن عقلی عدم صحت آن را یقین پیدا میبخشد (14) مانند گفته کسی که نسبش معلوم است یا کسی که شبیه خود را به دنیا نیاورد که: این فرزند من است و پشتش- یعنی دروغ- غیرممکن معمولی است مانند دادخواست کسی که به فقر شناختهشده و مال زیادی را از دیگری طلب داشته باشد یا به او در یک نوبت قرض داده یا آن را از او غصب کرده باشند که ظاهراً ناشنیده گرفته میشود».(15).
4- ادعای زن به حاملگی از شوهرش کمتر از شش ماه از ازدواج آنها یا پس از سالها از طلاق یا وفات از او شنیده نخواهد شد زیرا غیرممکن و برخلاف قوانین جاری خداوند است.
5- در این قاعده تمامی مسائل قطعی معلوم و مسلم وارد میشود که ازجمله حقیقتهای علمی، قطعی نهایی چه پزشکی یا ستارهشناسی یا غیره باشد. باید با پذیرش آنچه به آن حکم میکند و یا رد غیرممکن، آن را برگرفت و بر اساس آن پایهریزی نمود.
6- اگر شخصی در معرض آبی خاصی قرار گرفت که نجس یا غصب شده، یا چنانچه این شاهد درغگو، یا صاحبمال با دلیل کسی دیگر یا شبیه به آن است، چنانچه علت آشکاری در این رابطه مشخص نگردد درست نیست که بر طبق آن عمل شود و انتقال آن به یتیم یا نپذیرفتن شاهد و یا شهادت به مال آن فرد درهرصورت، جایز نیست؛ بنابراین ظواهر با حکم شریعت مسئله دیگری را به وجود نمیآورد و با تکیهبر محض آشکار شدن یا فراست به حال خود رها نمیشود همانطور که بر خواب دیدن نمیتوان تکیه کرد و اگر چنین چیزی جایز بود مخالفت با احکام بهوسیله آنها هم جایز بود هرچند که در ظاهر، علت آن باشند که بههیچوجه درست نیست (16).
هـ - استثناهای این قاعده:
از این قاعده، ویژگیهای پیامبران و کارهایشان که بافرمان خداوند عزوجل یا وحی از جانب اوست استثنا میشود که میفرماید: {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ} [سوره الجن،6]«او دانای غیب عالم است و هیچ کس را بر غیب خودآگاه نمیکند. مگر آنکس را که به پیامبری برگزیده است» پس پیامبران علیهمالسلام قوانین جاری برایشان خرق شده و از اسرار غیبی برایشان پرده برداشتهشده تا درستی رسالت و جایگاه آنها نزد پروردگارشان برای مردم ثابت شود مانند واقعه اسراء و معراج که برای پیامبر خاتم صلیالله علیه و سلم صورت گرفت و احکام متعددی در باور و شریعت از اخبار آن مترتب گردید مانند زنده کردن مردگان و شفای بیمارهای علاج نشدنی - بدون دوا- با دستان عیسی علیهالسلام، مانند حاملگی مریم و زایمان او بدون اینکه مردی به او نزدیک شده باشد که در این رابطه مثالهای فراوان و متعددی وجود دارد.
منابع:
— — — –
[1] التحبير للمرداوي 2 – 725.
[2] حاشية العطار على شرح الجلال المحلي على جمع الجوامع 3– 470.
[3] مقاصد الشريعة الإسلامية لابن عاشور ص 262.
[4] أصول الفقه لابن مفلح 3 – 949.
[5] الأسرار للدبوسي ص 1035.
[6] يقصد بالعوائد هنا السننَ الكونية التي يعتاد الناس العيش وفقها والتعامل على أساسها.
[7] الموافقات للشاطبي 2 – 286.
[8] التحبير للمرداوي 2 – 725.
[9] إعلام الموقعين لابن القيم 3 – 3.
[10] رواه البخاري 2– 94 (1358)؛ ومسلم 4 – 2047 (2658)/(22).
[11] التمهيد لابن عبد البر 18– 77.
[12] المصدر نفسه 18 – 70.
[13] المصدر نفسه.
[14] أي المدعي.
[15] الدر المختار 5 – 544؛ وانظر: بدائع الصنائع 6 – 224.
[16] الموافقات للشاطبي 2 – 267.