آیا صبح نزدیک نیست؟
د. عمار طالبي
برگردان: دفتر نمایندگی اتحادیه جهانی علمای مسلمان، شعبه ايران.
پایان هر شبی صبح وهرتاریکی نور و هر استبدادی آزادی است و جز فال نیک زدن و امیدواری چارهای نیست، مردم تا سپیدهدم راستین را نبینند و درستیاش را حس نکنند که از طرف مردانی ملیگرا آمده که جان و وقت خود را برای آزادی وطن و جذب منافع و دفع مضرات بذل نمودهاند، آرام نمیگیرند.
چهبسا سپیده دروغین در تاریکی شب که هنوز خط سفیدی در سیاهی آسمان ظاهرنشده، از طرف نظریهپردازان و منفعتگرایان یا مزدوران خارجی یا غیره رخنه کند.
آنچه را در تاریخ الجزایر نوین گذراندیم رخنه کسانی بود که با همان پوشش و با همان زبان و از فرزندان وطن گرد کسانی بودند که برما حکومت میکردند و بهوسیله آنها افکار و ایدئولوژیشان را پیاده میکردند و روی دیگر شدند که ویرانی اقتصاد و فرهنگ، کشاورزی و افت صنعت را در پی داشت، از انقلاب در کشاورزی و از کمونیستی بدون بازگشت و امثال شعارهای بیاصل و اساس میگفتند اما حاصلی نداشت، حتی در فکر احداث یک سد نبودند تا آب آشامیدن و کشاورزی داشته باشیم درنتیجه کشاورزی ورشکست شد و به دنبال آن تلاشهای سنگین صنعتی و غیره شکست خورد همانطور که در ابتدای آن دوره- جز این اواخر- به جادهسازی همان شاه رگ زندگی اقتصادی و یا راهآهن فکر نکردند که چه نقش بزرگی در نقلوانتقال انسان و کالا دارد و فقط به اتوبوسها و راههای تنگ و باریک آن اکتفا نمودند که پس از مدتی خود را در قبرستانی یافتیم که آغل فساد و هلاکت است.
بهرغم داشتن مال و ثروت انسانی و مادی اما بدون داشتن برنامهای برای تصرف یا مدیریت درست آن سبب ضایع شدن امکانات و هدر رفتن بیفایده آن میگردد.
همانطور که جهتدهی سیاسی به نمایندگی از یک حزب و دادن چنین وعدههایی به مردم:
برایتان میسازیم، تمامی حقوقتان را داده خواهد شد و فقر را ریشهکن میکنیم، پس مردم حول حقوق گردآمده اما کسی از آنان به فکر وظایف نیست چراکه حقوق به معنای مصرف با زبان اقتصاد اگر متکی به انجام وظایف نباشد فراهم شدنی نیست که در زبان اقتصاد تولید نامیده میشود بنابراین وقتیکه تولیدی وجود ندارد از کجا مصرف کنند؟ و وقتیکه وظایف انجام نگیرد چگونه بهحق و حقوقش دست مییابد؟
در اینجا بود که الجزایر به بازاری تبدیل شد که بیگانان بر آن افکندند و ثروتش بر بادرفت، در کشاورزی، صنعت و فرهنگ علمی بر اساس پژوهش علمی برای رسیدن به فناوری موفق نشدیم بلکه حتی نتوانستیم کشور بهاندازه یک قاره را از شیر و گندم بینیاز کنیم و ناکارآمدی در پرورش حیوان و سرمایهگذاری در آن باعث شد گوشت هم نداشته باشیم بااینکه در بعضی از مناطق جنوبی دریاچههایی است که میتوان از آنها در کشاورزی و پرورش حیوانات استفاده نمود پس ما با همه این امکانات در کجاییم؟
آنچه را میخواهم بگویم این است که مشکل در مدیریت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور است به همین خاطر بر حذر میداریم که مبادا همان مزدوران و فریبدهندگان ما به رهبری جدید در غفلت زدگیمان رخنه کنند چنانچه مدت زیادی از ما بهرهبرداری کردند و در افقمان هماکنون کسانی را میبینیم که اصرار دارند تا سکان امور را به دستگیرند و دوباره در تبعیت کشور دیگر یا غیره قرار گیریم که در کمین نشسته تا با جسم خود بر ما در این راه بهوسیله دستیاران مقیم خود در میان ما، حکم کنند در حالیکه که عقل و دلشان با جدیت مزدور دیگران است و شکر خدا که بسیاری از مفسدین را در دادگاه و زندانها میبینیم اما این دسته از مفسدان یک نوعاند که فساد مالی و ملکی است اما در این اواخر فساد خطرناکی در قالبی تازه که عدل و عدالت و قانون و مهر به دست ظهور یافت.
اما نوع دیگر آن فاسدکردن سیستم تربیتی و فرهنگی است که خطرناکترین نوع فساد است زیرا هویت و ارزشها را نشانه میرود.
به امید اینکه به دادگاه و زندان ها کسانی راه یابند که در خیل مفسدین علمی تربیتی و همچنین مالی باشند زیرا آویخته دو شرارتاند پس به محاکمه و بازخواست و معاقبه عادلانه و منصفانه مقدماند و از شر تمامی مفسدین و در رأس آنها رخنه گران در رهبری سیاسی واداری در پنهانی و غفلت ملیگرایان راستین، به خدا پناه میبریم. تا کی در غفلت بمانیم؟ و انقلاب و حق انتخاب نظام و حکومت را از ما بدزدند؟