سفر بهسوی خدا
اندر
خردنامه زهد و یقین ابن عطاءالله اسکندری
د. جاسر عودة
برگردان: دفتر نمایندگی اتحادیه جهانی علمای مسلمان، شعبه ايران.
لَوْ أَشْرَقَ لَكَ نورُ اليَقينِ لَرَأيتَ الآخِرَةَ أَقْرَبَ إلَيْكَ مِنْ أنْ تَرْحَلَ إلَيْها، وَلَرَأيْتَ مَحاسِنَ الدُّنْيا وقَدْ ظَهَرَتْ كِسْفَةُ الفَناءِ عَلَيْها.
«اگر روشنای یقین بر تو طلوع کند، خواهی دید که سرای آخرت به تو نزدیکتر از آنی است که بخواهی به آن کوچ کنی وبی گمان زوال و فناپذیری آشکار گشته بر زیورهای دنیا را خواهی دید.»
با غفلت از سفر آخرت نمیتوان بهسوی خدا سفر کرد! بنده نباید مرگ، تنها حقیقت پذیرفتهشده از جانب تمامی انسانها اول و آخر، مؤمن و کافر را فراموش کند، نباید! شب و روز، هموغمش دنیا و سرانجام را به فراموشی بسپارد.
پیامبر صلیالله عليه وسلم ما را از توجه فراوان به دنیا بر حذر فرموده، اما نه از باب فراموشي دنیا و رها نمودن آن برای کفار به بهانه یکسره شدن برای آخرت باشد. چنین درک و فهمی درست نیست، بلكه هدف به فراموشی نسپردن آخرت است. پیامبر صلیالله عليه وسلم فرمود: (من أصبح والدنيا همه، شتت الله عليه شمله، وجعل فقره بين عينيه، ومن أصبح والآخرة همه، جمع الله عليه شمله، وجعل غناه فى قلبه، وأتته الدنيا وهى راغمة) «هر كه بامداد كند و تنها اندیشهاش دنیا باشد خداوند او پریشانکار نمود و بینوایی و فقر را بر پیشانیاش مُهر مینماید و هر كه بامداد كند و کسی که همه اندیشناکى او آخرت باشد، خداوند کار و بارش را پیوسته مىدارد و غناى خود را در دل او مىنهد و دنیا با خوارى بهسوی او مىآی) پس بامداد که چشمانت را میگشایی خویشتن را باید مراقب بود و از خود سؤال کرد: اندیشهام کجاست؟ به چه میاندیشم؟ به آخرت؟ یا میان خود و خداوند سبحان قرار دارد؟ آنگاه خداوند غنای خود را دل و رضایتمندی و قناعت را در من خواهد نهاد بلکه حتی دنیا به سراغم خواهد آمد درحالیکه از آن پارسایی میکنم.
اما چنانچه فکر و خیالم دنیا به این معنا شود که بهمحض باز کردن چشمان به فلان و فلان، یا درآمد چنانی، یا هر مسئله از مسائل دنیا بااینکه حلال باشد فکر کنم، در اینجاست که پیامبر صلیالله عليه وسلم خطاب به این دسته میفرماید: (جعل فقره بين عينيه)«فقر را بر پیشانیاش مُهر مینماید» به این معناست که هراندازه به دست بیاورد هیچگاه به قناعت نمیرسد بلکه همیشه در دویدن پیاپی و فقر و بینوایی مداوم است!
در حدیثی دیگر خداوند فرزند آدم را که عطش دنیا از آخرت غافل کرده بود چنین وعده میدهد: (سلطتُ عليك الدنيا تجرى فيها جرى الوحش فى البرية، ثم لا يصيبك منها إلا ما قد كتبته لك)«دنیا را بر تو سوار کردم تا همانند حیوانات وحشی در خشکی در پی آن باشی و پسازآن چیزی جز آنچه خداوند بر تو نوشته، از آن تو نخواهد بود» به این معنا هر صبح که انسان برمیخیزد همچو شیری گرسنه به دنبال غذا میرود و دواندوان و سرگردان جز چیزی که خداوند برایش نوشته سرانجام نخواهد یافت و بیشتر از شکمش هم نمیتواند پر کند آیا غیرازاین است؟
بنابراین مسئله آخرت مسئله مهمی است که نباید از اندیشه مؤمن فارغ شود؛ اما چگونه به یاد آخرت و اندیشیدن آن رسید؟ چگونه آخرت را به حضور آوریم؟ ایشان اندیشیدن در آخرت را به مسئله یقین به خدای سبحان بابیان این نکته مرتبط میسازد که هرچه یقین بیشتر شود توجه به آخرت بیشتر میگردد و در این جمله قصار اینگونه میفرماید: (لو أشرق لك نور اليقين لرأيت الآخرة أقرب إليك من أن ترحل إليها) پس رسیدن بهیقین را به مسئله آخرت و مشاهده حقیقی گونه آن مرتبط میسازد اما سؤال اینجاست که: چگونه بهیقین رسید؟ جواب آن در کتاب خدا {واعبد ربك حتى يأتيك اليقين}«و دائم به پرستش خدای خود مشغول باش تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرارسد.» پس هراندازه خدای متعال را با هر عبادتی بندگی کنی یقینت بیشتر خواهد شد و هراندازه به یاد آخرت بود گویی که در آن زندگی میکنی، این همان حالی بود که یاران پیامبر با وی صلیالله عليه وسلم بررسی و بندگی میکردند و در حدیثی از یاران او از اثر آن عبادت چنین میگوید: (كأننا نرى الجنة والنار رأي العين)«گویی که با چشمان خود بهشت و جهنم را میبینیم» بنابراین زندگی در فضای آخرت بهیقین مرتبط بوده (لو أشرق لك نور اليقين لرأيت الآخرة أقرب إليك من أن ترحل إليها)، به این معنا که دیگر به مرگ برای شروع زندگی در آخرت نیازی نیست، بلکه در آخرت به سر برده درحالیکه در دنیایی و قبل از دست دادن فرصت، بهتر و شایستهتر خواهد بود مگر چنین نیست؟
در اینجا دوباره تکرار میکنم که معنای پارسایی در دنیا و ترک آن نیست، چنین درک و فهم نادرستی ما را سبب انجام وارونه مسئله یاد آخرت میشود که نباید دنیا را دور افکند، بلکه مسئلهای قلبی و عبادتی روحی است و درک متعادل و درست میان دنیا و آخرت را موازی نگه میدارد به این معنا که برای دنیا بکوش و آمدورفت کن اما میبایست در تمامی اینها بهرهای از زندگی در آخرت باشد که همان اندیشیدن در آن است{ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ}«و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تونیکی كرده نيكى كن».
در ادامه شیخ رحمهالله ورضى عنه میفرماید: (ولرأيت الدنيا وقد ظهرت كسفة الفناء عليها)." كسفة الفناء " به معناي لباس فنا يا پوشش فناست گویی که دنیا در وضعیت فنای مستمر و پیاپی است. یکی از صالحین می فرماید: (ای بنیآدم تو روزهایی بیش نیستی پس چنانچه روزی از تو رفت بعضی از تورفته است). شیخ میفرماید اگر به آخرت یقین پیدا کنی دنیا را در حال زوال و متلاشی شدن رویارویت خواهی یافت که در این چیزهایی است که تو را از دنیا و لذتهایش پارسا نموده و به آخرت و عبادت نزدیک میسازد که همان هدف و مطلوب است زیرا بسیار آخرت و مرگ را به فراموشی میسپاریم.
پیامبر یاران خود را مشغول ستایش و مدح مردی یافت که فلان و فلان است، ایشان فرمودند: (آیا مرگ را یادآوری میکند؟) به این معنا آیا به فکر مرگ است؟ گفتند: خیر تاکنون ندیدهام که به فکر مرگ بوده باشد، فرمود: (در آنجا نیست) یعنی اگر در فکر مرگ نباشد چنین منزلت والایی را نخواهد داشت؛ زیرا یاد مرگ باعث آمادگی برای آخرت می شود و از مسائل یقینی است. آنگاهکه با چنین روانی با قرآن و یاد آخرت زندگی کنیم وضعیت در دنیا بهبود مییابد زیرا تنها به یاد دنیا و اندیشه آن، در حقیقت نابودی دنیا و دین را باهم در بر خواهد داشت اما چنانچه انسان آخرت را به یاد داشته باشد دنیا و آخرت بهبود خواهد یافت{ مَنْ كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ} «هر كس پاداش دنيا بخواهد پاداش دنيا و آخرت نزد خداست».
هیچ ممانعتی در تلاش برای دنیا و شادمانی در آن وجود ندارد بهشرط اینکه دنیا در دستانمان باشد نه در دلهایمان، این تعریف درستی از پارسایی است که: دنیا در دستان و نه در دل باشد؛ اما اگر تنها برای آخرت زیستن و بهرهای از دنیا نداشتن؛ نخست کوتاهی در حق دین و اسلام و مسلمانان و سپس مواجه با سختیها و گرفتاریهایی به خاطر ناتوانی در دست یافتن آنها به خاطر پارسایی در دنیا است و نه به خاطر علاقهمندی به آنچه نزد خدا در آخرت است.
از خداوند متعال خواهان چنین تعادل و توازنی و یاری در حفظ آن و یاد آخرت و یاری در قدم نهادن در آن راه و رهایی همگیمان به رحمت و فضل و منت خود از وحشت و رسوایی آن هستیم.