ویژگیهای شخصیتی مرحوم دکتر یوسف قرضاوی
نوشته: بصیراحمد مبصّر
* سخن نخست؛ در سالی که گذشت بزرگترین قامت علمی معاصر جهانِ اسلام «دکتور یوسف قرضاوی رحمه الله» پس از عمری تلاش، مبارزه و سنگرداری علمی و دعوتی دیده بر دنیا فروبست و راهیِ جهان آخرت شد. مردی که به تعبیر شاعر؛ چشم خود بر بست و چشم ما گشاد. او سرانجام، پس اینکه نیمقرن در خدمت دین، دانش و انسانیت بود؛ منّت بزرگی بر عصر و نسل ما نهاد؛ فکر و فقه اسلامی را پویاتر و پربارتر ساخت؛ تفسیر دقیق، درست و منطقی از آیین و آموزههای انسانساز اسلام چنانکه شایسته و بایستۀ این دین الهی و مقتضای زمان بود به دست داد و الگویی از یک شخصیت مجاهد، مجتهد و مجدد بود؛ چهره بر نقاب خاک کشید و جهانی را در سوگِ خود نشاند. خداوند از خطاهای انسانیِ او درگذرد و روح پاکیزۀ آن پیر پارسا را در جوار رحمت و مغفرت خود جای دهد. شاید گزافه نباشد، که در سوگ آن سرو بلند همت از زبان شاعر بگوییم: صبر بسیار بباید پدرِ پیر فلک را / که دگر مادر گیتی چو او فرزند بزاید. گرچند گفتن و نوشتن در مورد شخصیتی چون استاد قرضاوی کاری دشوار است، به ویژه آنگاه که کمینهای چون من قلم به دست گیرد و بخواهد در باب بزرگی چون او چیزی بنگارد. اما برای بیشتر واضحشدن ابعاد شخصیتیِ استاد، لازم میدانم تا به برخی از ویژهگیهای آن بزرگ بپردازم، تا از یکسو برخی از لایههای شخصیت چندبُعدی استاد واکاوی گردد و از جانب دیگر، به عنوان یکی از ریزهچینان خوانِ پربار او، در برابر او ادای دین نموده باشم. درین سطور با هم مرور خواهیم کرد که چه چیزهایی استاد قرضاوی را از معاصران و همگامان او متمایز ساخته است.
* شمولیت شخصیتی؛ نخستین نکته و ویژگی که استاد را بر صدر مینشاند، همین شمولیت یا چندبُعدی بودنِ شخصیت اوست. اوست که همزمان عارفی سوختهجان، خطیبی آتشینبیان، اندیشمندی دردمند، ناصحی خردمند، دعوتگری خستهگیناپذیر، نویسندهای چیرهدست، شاعری ارزشیسُرا، مجاهدی مهاجر، تئوریسنی واقعگرا، فقیهی زمانشناس، مجتهدی مجدّد و آیینهدار صفات بزرگی از جلال و جمال حقتعالی و اخلاقیات حضرت ختمیمرتبت است. شاید از گذشته تا کنون کمتر شخصیتی در جهان اسلام را سراغ داشته باشیم، که بین اینهمه علوم و فنون جمع کرده باشد. سنتی که در سلف صالح امت بود، اما در میان معاصران کمتر به چشم میخورد. به تعبیر یکی از دانشمندان: او در عرصۀ فکر و تربیت کمتر از دکتور محمد أحمد الراشد نبود؛ در عرصۀ تأصیل و تجدیدِ شرعی کمتر از شیخ الاسلام ابن تیمیه نبود؛ در موسوعیت علمی چون علامه سیوطی؛ در عرصۀ دعوت چون محمد غزالی؛ در تفسیر چون علامه رشید رضا و سید قطب؛ در حدیث چون امام ابن قیّم؛ در وسعت و انتشار فکر چون امام شهید حسن البناء؛ اما در بعد حرکی ما چون او را نداریم. تلاشهای او به میزان تلاش دهها، بلکه صدها و هزاران عالم و دعوتگر است. این از مجموع نهادها، علما و کشورهایی که استاد در آنها عضویت و فعالیت داشت درک میگردد. به تعبیر دکتور عصام البشیر او یک امت در قامت یک شخصیت بود. بیسبب نیست که برخی در مقالات شان او را «الإمام المتعِب المتعَب» (مرد خستگیناپذیر که کسان پس از خود را اگر خواسته باشند به جایگاه برسند، خسته خواهد کرد) لقب داده اند. شاید من در اشتباه باشم، اما ما در عصر کنونی به شمولیت شخصیتی چون او را نه داشتیم و نه داریم.
* اندیشۀ اعتدالی؛ در روزگاری که خشم و خون و خشونت و جنگ و جنون و جنایت، زمین و زمان ما را به گروگان گرفته و خون انسان را، که بزرگترین سازه و ساختۀ خداوند است، روان و ارزان ساخته است؛ تعدادی مسیر افراط را در پیش گرفتند و دین و دعوت را نمایۀ سیاهی و سراب جلوه میدهند، و دیگرانی در گودال تفریط فرومانده و با هر خلاقیت و نوآوری سر ستیز دارند، او اما متفاوت بود. معتدل و متوازن میاندیشید. به تبعیت از کلام جانفزای حضرت رحمان و حدیث معجزنشانِ پیامبر انس و جان، اعتدال و وسطیت جانمایۀ گفتار و نوشتار او بود. از یکسو با وارثانِ سختاندیش ابن ملجم میرزمد و از دیگر سو، آب را در گلوی قلهنشینان سنگر سکولاریزم خشک کرده بود. از یک جهت، حقیقتِ آیین خودساختۀ سطحینگرانِ سستاندیش را بر آفتاب میافکند و از دیگر جهت، مشت خالیِ قماربازانِ دکان زور و تزویر را باز میکرد. جمع بین عقل و نقل و رهایی از بند مذهبگرایی کار و شعار او بود. به همین سبب توانست ضمن مقبولیت نزد همگان، کارها و تلاشهای ارزشمندی را در عرصۀ دینداری و دعوتگری که خمیرمایۀ آن را اعتدال تشکیل میدهد، به انجام رساند. درین خصوص کتابها و مقالات بسیاری نگاشته شده است، که برای درک بیشتر این ویژگی در شخصیت استاد، دوستان را توصیه میکنم که کتاب ارزشمند «وسطية الإسلام ودور العلماء في إبرازها؛ القرضاوي نموذجا» که رسالۀ دکترای دکتور اکرم کساب؛ عضو مؤسس اتحادیۀ علمای جهان اسلام است را حتما مرور فرمایند.
پلزدن میان فقه و فکر اسلامی؛ در درازای تاریخ، کم نبوده اند دانشمندانی که علم آموخته و آموختانده اند، اما اندک بوده اند کسانی که میان فقه و فکر اسلامی جمع نمایند. تنها در قیل و قال فقهی فرونرفته و مقاصدیتر بیندیشند. از حجرۀ تنگ و تاریک تئوریپردازیِ محض برآمده و برای جستجوی عرصههای تطبیق و کاربردپردازی بر بام بلند زمانشناسی بایستند و روح شریعت را چنانکه شایسته و بایسته این آیین پاک الهیست، با زبان و بنانِ خود آیینهداری کنند. فقیهِ فقید ما از آن دست دانشمندانی بود که پس از وقوف بر متن و نص، برای چگونگی تطبیق آن تلاش میکرد. حتی گذشته از فقه الواقع و واقعیتسنجی به فقه المآلات و آیندهنگری نیز همت میگماشت. از همینرو، او از نخستین کسانیست که در کتابهایش به «فقه الواقع»، «فقه المستجدّات»، «فقه الأولويات» و «فقه المآلات» میپردازد. نگاه او بسان بسیاری از عالمان به گنجینۀ بزرگ فقهی مسلمانان، خشک و ظاهرنگرانه نه، بلکه عمیق و مقاصدی بود. او ضمن اینکه فقیهی عمیق بود با تمام جریانهای فکری گذشته و معاصر نیک آشنایی داشت. با روشمندیِ تمام به مناقشه و بررسی آراء آنان پرداخته و آنچه را قابل نقد میدانست، با حفظ حرمت و به صورت مستدل بیمحابا رقم میزد. اینک زمانۀ ما میطلبد که عالمان دینی بین فقه و فکر اسلامی جمع نموده و مسیر های جدید را برای رفع نیاز و حل پرسش ها جستجو و نشاندهی نمایند. اکتفا به میراث گذشته و دید محدود به تراث داشتن، عرصه را برای اجتهاد و نواندیشی تنگ نموده و آیین جامع اسلام را، مجموعهای از مقولات و مفاهیم خشک و بیروح نشان میدهد. تلاشهای گذشتگان امت از أئمۀ مذاهب گرفته تا دیگر فقیهان و متکلمان، محمود و مورد ستایش است، اما اکتفا به این داشتهها و یا جلوگیری از نقد و نظر پیرامون این تراث، ما را از قافلۀ مدنیت عقب میزند و زمینۀ جمود و رکود در اعمال و اندیشهها را فراهم میسازد. از خلال بررسی سیرت، شخصیت و آراء و اندیشههای استاد در مییابیم که، همچنانکه فقیه را فکر و بصیرت لازم است، متفکران را فقه و حکمت شایسته و بایسته است.
* تفکر نهادمند؛ شیخ قرضاوی عالمی تکرو، تنگنظر و خویشاندیش نبود. نظاممند، مشورتی و مؤسساتی میاندیشید. بسیاری از ایدهها و اندیشههایش را نخست جلو دید همراهان و همرکابانش قرار داده و پس از غور و مشوره با آنان، تصمیم نهائیاش را با صلابتِ تمام اتخاذ میکرد. طرحها و پروژههای بزرگی را به شکل گروهی به پیش میبرد. نهاد های مهم و تأثیرگزاری را اساس نهاد. از «الإتحاد العالمي لعلماء المسلمين_اتحادیۀ جهانی علمای مسلمان» گرفته تا «المجلس الأروبی للبحث والإفتاء_مجلس پژوهش و فتوا در اروپا» برای حل پرسشها و ضرورتهای شرعی مسلمانان مقیم در اروپا و به صورت مطلق خارج از کشور های اسلامی، و همچنان سایت اینترنتی معروف «اسلام اونلاین» که از معتبرترین مراجع حل پرسشها و چالشها به صورت آنلاین در ساحۀ عمل و دعوت اسلامی به شما میآید او ضمن اینکه خود به طراحی و پیشبرد پروژههای ارزشمندی همت گماشت، فعالیتهای متعددی را به شکل گروهی و مؤسساتی به پیش میبرد. از کار گروهی استقبال نموده و همراهان و پیروانش را به چنین اقداماتی تشویق و توصیه مینمود. استاد بسیاری از کار ها و نهاد های خیریه را نیز، جهت حل مشکلات و نابسامانیهای اقتصادی سرپرستی مینمود. از آنجمله، نهاد کمکرسانی مسلمانان در غرب برای مستضعفان در کشور های نیازمند و ترویج سبک بانکداری اسلامی در جوامع غربی. از خلال کتابها و فعالیتهای استاد در میبابیم که او نظام مند و منهجی فکر و عمل میکرد. چه نادرست آن مقوله که گاهی میشنویم و برخی میگویند که علم غرور میآفریند. حقیقت و واقعیت اما خلاف این گفته است. چنانکه قرآنکریم تبیین میکند و علمای مخلص و متخصص ما نشان داده اند، دانایی هرچند بیشتر شود، انسان فروتنتر و متواضعتر میگردد. تکروی ننموده و با مشورتخواهی و نظاممندی پا به پیش میگذارد.
* مردِ موقفگیریها؛ یکی از ویژگیهای بارز شخصیتهای بزرگ، اتخاذ مواقف درست هنگام مواجهه با رخدادها و بحرانهای پیرامون شان است. استاد مرد موقفگیریها بود. چنانکه برخی از مواقف مهم او در برابر پارهیی از مسائل، حکومتها و اتفاقات، معروف و زبانزد خاص و عام است. او در موقفگیریهایش صریح بود و ارزشی تعامل میکرد. روی اصول و باورهایش با هیچکسی از درِ مصلحتاندیشی پیش نمیآمد؛ هرچند این عملکردش تاوانهای بس بزرگی را متوجه او ساخت. از خانواده و شهر و دیارش دور شد. مقامهای بلند و فرصتهای زیادی را از دست داد. همچنان از یکجهت، چالشهای پیشآمده را تبدیل به فرصت نموده و از آن به بهترین شکل ممکن استفاده برد. تحلیلگران، فاکتور های بسیاری در مورد مطرحشدن و بر صدر نشستن استاد قرضاوی ذکر نموده اند، از آن میان محیط تربیتی و نزدیکشدن با برخی از حکومتها؛ از جمله قطر و سعودی و غیره. در حالیکه من نگاه متفاوتی به این مسئله دارم. باور من اینست که، ضمن استعداد فطری، نبوغِ خداداد و استفاده از امکانات موجود، این همه مجد و عزت از آنجهت نصیب استاد شد، که او به پستیها تن نداد، ذلت را نپذیرفت و بر سر باورهایش با هیچکسی معامله نکرد. سرانجام، خداوند متعال هم با چنان هدیهای او را نواخت که بسیاری آرزوی آن را داشته و بعید میپنداشتند. چنانکه قرآنکریم نیک تعبیر مینماید و ما مسلمانان را عقیده بر آنست، خداوند هر کسی را که بخواهد عزت میدهد و هر آنکه را بخواهد ذلیل میسازد. آن هدیه، محبت مؤمنان، تعظیم عالمان و خدمتگزاری حاکمان نسبت به اوست. لیک نباید این را فراموش کرد، که به قول معروف: «لطف خدا بها نمیخواهد، بهانه میخواهد». چه دانیم، شاید همین حس آزادگی و عزت نفس تؤام با موقفگیریهای جانانۀ او سبب شد تا خداوند او را در زندگی و پس از مرگ عزیز بدارد و قلبهای بسیاری در زندگی و مردگی دلداده و مشتاق او باشند. این ابیات احساسی و حماسی استاد، عمق اندیشه، ثبات، موقف و نگاه او به آیین و ارزشهایش را نشان میدهد: ضع في يدي القيد ألهب أضلعي/بالسّوط؛ ضع عنقي على السّكينِ/لن تستطيع حصارَ فكري ساعةً/أو نزع إيماني وردّ يقيني. ترجمه: «دستانم را با زنجیرها ببند؛ شانههایم را زیر بار شلاقها لِه کن و کارد را بر گلویم بگذار؛ با اینهمه، حتی یک لحظه هم نمیتوانی، اندیشۀ مرا اسیر نمایی، یا ایمان مرا از من دور کنی و یا باورم به خداوند را برگردانی.». ازین موقفگیریهای جانانه و رادمردانه در افکار و آثار استاد بسیار است؛ از آنجمله، کافیست که باری دیوان اشعار استاد سر زده و «قصیدۀ المسلمون» او را با تأمل و تأنی بخوانید و به تکامل انسانی و ستیغ معنا و معنویت در شخصیت او پی ببرید.
* ارزشپردازی و اختلافپرهیزی؛ دکتر یوسف قرضاوی ارزشی زیست و بلند میاندیشید. هیچگاه خود را درگیر کار های کوچک و اختلافات فرعی نکرد. شاید او این درس را با الهام ازین حدیث گهربار از مکتب انسانساز نبوی آموخته بود؛ آنجا که رسول الله علیهالسلام میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ يُحِبُّ الْكَرَمَ، وَيُحِبُّ مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَيَكْرَهُ سَفْسَافَهَا». صححه الألباني في السلسلة الصحيحة. ترجمه: خداوند بزرگمنش است و والااندیشی و اخلاقمنشی را دوست میدارد و از مشغولشدن و پرداختن به کار های پست و نامناسب بد میبرد». با دریغ و درد، در جهان و زمانی که ما زندگی میکنیم، کم نداریم علما و دانشمندانی را که همواره درگیر اختلاف و کارهای پایینافتاده اند. کارهایی که نه عقل و نه دین و نه هم زمان آن را اولویت میداند. برانگیختن اختلافات و دست و پنجه نرم نمودن با مسائل فرعی و کوچک. آنچه که مرحوم دکتور یوسف قرضاوی در طول زندگی و حتی در آخرین لحظات حیات «در مقدمۀ الموسوعة الكاملة-دانشنامۀ کامل خود» از آن هشدار داده و خود برائت جُست. استاد در یکی از وصایای دهگانۀ اخیر خود چنین توصیه میکند: «زمانه، دشمن و نبرد کنونی خود را دقیق بشناسید. خود و شاگران و پیروان خود را به نبردهای جانبی، کوچک و تاریختیرشده مشغول نسازید؛ در حالیکه از نبرد بزرگ کنونی غافل شوید؛ هدف من همان جنگ اسلام با جریانهای شرقی و غربیست، که قصد دارند الحاد، بیدینی و بیارزش شمردن ارزشها و دین را در میان فرزندانِ این امت ترویج کنند. این جریانهای تخریبگر بزرگترین دشمنان ما هستند که باید بیشترین توجه و فکر و تلاش مان را متوجه آنان بسازیم، تا شخصیت و اصالت امت خود را حفظ نموده، آن را از نابودی و ذوب شدن نجات ببخشیم». بزرگاندیشی و ترک مسائل اختلافی از نشانههای پختگی، رسوخ علمی و حکمتِ یک انسان است، که به حق استاد قرضاوی ازین امتحان سربلند بدرآمد و نیک میدانست که مشغولشدن به مسائل جزئی وی را از کارهای مهمتر و بزرگتر محروم میسازد. او در قلب و قالب، عالم و دعوتگر بود. دنبال اهداف و اغراض شخصی نمیگشت. او به دین دعوت میکرد، نه به مذهب و مشرب فکریِ خود و این نکتۀ مهم و ارزشی در تمام کتب او به چشم میخورد. او میدانست که به تعبیر قرآن اختلاف قوت را از بین میبرد. از همین سبب درگیر اختلافات جزئی نمیشد و پیوسته برای گسترش اندیشه و افکارش کار می کرد. با اختلافات در پرتو فقه اولویات و فقه السنن، فقه الموازنات و فقه الواقع و حتی استشراف المستقبل تعامل مینمود. درک و هضم این نکات برای علمای زمان ما بسی مهم و سرنوشتساز است، تا با فرمانبرداری از این حدیث صحیح و صریح رسول الله و الگوبرداری از شخصیت مرحوم استاد قرضاوی، به مسائل مهم و کلیدی بپردازیم و کارهای کوچک و جانبی، ما را از امور مهم و اساسی غافل نسازد.
* اجتهاد و نوگرایی؛ استاد نگاه تجدیدی داشت. کهنهگرا و تکرارپرداز نبود. نگاه او به دین نیز چنین بود. او هیچگاه چنانکه برخی از کژکیشان بداندیش اذعان داشته اند، اصول و آموزههای اسلام را تاریخمند و رجعی نمیانگاشت. او باور داشت که اسلام برای همیشۀ تاریخ برنامه دارد. نسخهای ماندگار و حیاتبخش است که به یک زمان و مکان منحصر نمیشود. همچنانکه اجتهاد را رکنی رکین از جان و جهان دین میدانست. با حفظ اصول و ثوابت در صدد ارائۀ تفسیر منطقی و سازگار با روح دین و ضرورتهای زمینه و زمانۀ خود بود. دروازۀ اجتهاد را باز دانسته و کوشش متفکران خردورز و آزاده را در باب حل مشکلات و چالشهای جدید میستود. اگر در برخی از فتاوا و آرای اجتهادی استاد در محور «فقه المآلات، فقه سیاست، تأیید مظاهرات مردمی و مسالمتآمیز، طرد تکفیر، تقریب میان مذاهب، تساوی خون انسانها، رد مصطلاح اهل ذمه، رد مصطلح جهاد طلب، جواز ساخت کلیساها، ترک تقلید برای علما، غربگرایی زمانی و مکانی، جهاد جهت حمایت از مستضعفین ولو غیر مسلمان، فرق گذاشتن میان املاک و استخدام سلاح هستهای، عملیات استشهادی در فلسطین، اخذ هویت کشور های غیر مسلمان، نقد اصطلاح اعجاز علمی قرآن، نقد اصطلاح طب نبوی، تحریم ختنۀ زنان(۱)» و پارهای دیگر از مسائلی که استاد در آنها دیدگاه تجدیدی داشته نگاه کنیم، به نیکی در مییابیم که علامه قرضاوی در حد توان، برای حل پیچیدهترین پرسشها و چالشهای موجود در جوامع مسلماننشین پرداخته، در حالیکه بسیاری از علمای مسلمان ورود به این صحنهها را حرام دانسته و مرتکب آن را با چاشنیِ کفر و فسق مینواختند. این نکته را نیز نباید فراموش کنیم، که ممکن است فقیهِ فقید ما در پارهیی ازین مسایل به خطا رفته باشد و رأی و راه صواب را نپیموده باشد، لیک از نگاه نوگرایانه و تلاش اجتهادی او چیزی کاسته نمیشود و راه را برای تفکر و تعمق بیشتر درین زمینهها برای اهل تخصص باز میکند، که این خود تلاشی قابل قدر و فخر است.
* نگاه مقاصدی؛ فقه در نگاه استاد یک ابزار و میراث ماندگار علمای مسلمان جهت دستیافتن و عملیدانستن مقاصد شریعت تلقی میگردد. او میان فقه و دین فرق میگذاشت. فقه، مذاهب و دیدگاههای فقهی را کل دین نمیانگاشت. هیچگاه بهسان بسیاری از علمای مسلمان نگاه خشک و تقلیدی به فقه و فقاهت نداشت. اگر چنانکه بسیاری از معاصران او، از جمله شیخ حسن ولد الددو میگویند، او را فقیهترین عالم این زمان بدانیم، گزاف نگفته ایم. چون در زمانۀ ما هیچکسی به میزان تلاشهای او به فقه و فقاهت نپرداخت. او نه تنها نگاه تجدیدی و مقاصدی به دین را ضد دین نمیدانست که روح دین میشمرد. درگیرشدن به مسائل جزئی و ظاهری و ترک مقاصد و اهداف بنیادین شریعت، چنانکه کار و پیکار برخی از علمای زمانۀ ما شده است را، کاری نامیمون و ستم به فقه و فقاهت میشمرد. او همیشه تأکید داشت که دین را شمولی و کامل بفهمید. از جزئیسازی و جرئیپردازی بپرهیزید. در مسایل اتفاقی همکار بوده و در امور اختلاف، همدگر را معذور بشمارید. فهم آیات، فهم روایات، فهم جهان، فهم خانواده و جامعه، فهم تاریخ، فهم عوامل به وجودآورنده و از بینبرندۀ تمدنها، همه و همه از دین است و برای اثبات دین. مقصداندیشی در نگاه استاد تنها یک نظریه و دیدگاهِ محض نبود. مقصدگرایی دینی در نگاه او چون جایگاه روح در بدن بود. بهسان جریان خون در رگ رگ وجود. به همین دلیل او درین عرصه نیز دست به نواندیشی زد. او بهسان بزرگانی چون ابن عاشور، علال الفاسی و جمالالدین عطیّه، تنها به کلیات خمسه و مقاصد پنجگانه بسنده ننمود، بلکه در باب عدل، آزادی، امنیت اجتماعی، سلوک، سیاست، اقتصاد، عبادت، جهاد، ترکیه و تصوف، و معاملات و حتی جنایات نیز، مقاصدی میاندیشید. با ایدهها و پدیدههای جدید، مقاصدی تعامل می کرد. نهاد و مؤسسات بزرگی را جهت تطبیق و تفعیل مقاصد شریعت اساسگذاری کرد. بیان مقاصد هفتگانۀ قرآن در کتاب او «کيف نتعامل مع القرآن_با قرآن چگونه تعامل نماییم» خواندنی است. برای درک بیشترِ اندیشه و دیدگاههای مقاصدیِ علامه قرضاوی، توصیه میکنم تا دوستانِ عزیز، کتابها، سخنرانیها و مجموع مقالات دکتور وصفی عاشور ابو زید؛ رئیس مرکز در خصوص شخص و شخصیت استاد مرور و مطالعه فرمایند.
* فرجامین سخن؛ به تعبیر شاعر: مرد نمیرد به مرگ، مرگ ازو نام جست / نام چو جاوید شد، مردنش آسان کجاست. مرگ استاد میلاد جدیدی خواهد بود. چون، چنانکه در مقدمه هم این نکته تذکر رفت؛ او یک انسان عادی نبود تا مرگ او هم عادی باشد. او بزرگ زیست، بزرگ مُرد و بزرگ برانگیخته خواهد شد. او با تلاشها، اندیشهها و اجتهاداتاش، چشمان بسیاری را باز کرد. آزادگی و فراخاندیشی را به نسل ما تعلیم داد. به کشور های مختلف سفر کرد و اینک، اثراتِ اعمال و افکارش در گوشه گوشۀ جهان به چشم میخورد. بیتکلّفی، مهربانی، خوشدلی، همکاری و وفاداری کُنه شخصیت او را شکل میداد. حقیقت اینست که شخصیت استاد ابعاد بیشماری دارد و پرداختن به آن، زمان، تلاش و تحقیق بیشتری میطلبد، اما آنچه را تا اینجا گفته آمدم، در حد توان، ابراز ارادت و نگاهیست که استاد را لایق آن میدانم. آخرین نکته هم اینکه؛ استاد با تمام این تلاشها و ویژگیها معصوم نبود. بدیهیست که هر کسی بیشتر فعالیت کند و خصوصا در عرصۀ فقه و اجتهاد بیشتر دچار اشتباه خواهد شد، اما اگر میان صوابها و خطاهای او موازنه نماییم، فقیهِ فقید ما ازین کارزار بسی سرفراز و برفراز برون آمده است. گرچند ممکن است در مواردی به خطا رفته باشد، که از پروردگار متعال برای شان رحمت و مغفرت میطلبیم، و اهل علم و اندیشه را فرامیخوانیم که به نقد و بررسی علمی آن بپردازند و این یک وجیبۀ دینی و رسالت انسانی است.